مهدیار جونممهدیار جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
مامان مهدیهمامان مهدیه، تا این لحظه: 29 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 31 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

تنها امید زندگیم

عشق من

پسر گلم امروز برایت اینگونه دعاکردیم! خدایا ! بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او! پس قرارده بی نیازی درنفسش ! یقین دردلش ! اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت درقلبش ! و روزى پر برکت در زندگیش آمین       ...
14 دی 1393

خاطرات یک جنین

اظهار وجود: هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان : گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! فرق اینجا با آنجا : داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد: - احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!! - کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!! - اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!! ...
14 دی 1393

به زودی...................................................................

پسری من به زودی عکسا سیسمونیتم میزارم برات مامان جونم داره سیسمونیتو درست میکنه دستش درد نکنه نمیدونی چه ابتکارایی هم کردیم ............................. در ضمن ما رنگ وسایلاتو آبی فیروزه ای انتخاب کردیم ...
11 دی 1393